جدول جو
جدول جو

معنی پیت غار - جستجوی لغت در جدول جو

پیت غار
قله ای به ارتفاع، ۱۸۰ متر در کلاردشت چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پشت دار
تصویر پشت دار
پشتیبان، پشت وپناه، چیزی یا کسی که دارای پشت وپناه باشد
فرهنگ فارسی عمید
(زَ / زِ تِ حارر)
زیت بزرالکتان. (دزی ج 1 ص 616). رجوع به زیت بزرالکتان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
گنج، خزینه ای که بنا بروایت دینکرت گشتاسب یا دارا پسر دارا اوستا کتاب مقدس زرتشتیان را در دو نسخه بر یکصدوبیست هزار پوست گاو با مرکب طلا نویسانده یکی را در این گنج و دیگری را در خزینۀ استخر (دژنپشت) سپرد و چون اسکندر قصر شاهان را آتش زد، نسخۀ آخری را بسوخت و نسخۀ اولی را از گنج شاپیگان بیرون آورده امر کرد مطالبی از آن را که راجع به طب و نجوم بود به یونانی ترجمه کردند و سپس آن را هم بسوخت و اوستای زمان ساسانیان در قرون بعد از سینه ها جمع آوری شد، (ایران باستان چ مشیرالدوله ج 2 صص 1516 - 1517) (مزدیسنا وتأثیر آن در ادبیات فارسی تألیف دکتر معین ص 4)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
پیه دارنده، دارای پیه، باپیه، شاحم، (منتهی الارب)، مشحم، پیه بسیار دارنده در خانه، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
استادکار. دانای کار:
کدو خوش بنزدیک نرگس بکار
سفارش چه حاجت تویی پیر کار.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
پیلوار، بار یک پیل، آن مقدار که یک پیل تواند حمل کرد، کنایه از بسیار بسیار، معنی ترکیبی آن آنقدر بارکه آنرا پیل بردارد از عالم خروار و شتربار، (آنندراج) :
در پیلبار از تو مقصود نیست
که پیل تو چون پیل محمود نیست،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(شِ)
برابر شغل. مقابل عمل. حاجب بزرگ امیرعلی قریب... در پیش کار ایستاده، کارهای دولتی را راندن گرفت. (تاریخ بیهقی) ، پیش جنگ. بمیدان جنگ. بمعرکۀ کارزار: امیر برنشست و پیش کار رفت با نفس عزیز خویش. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 113). با این مقدار مردم جنگ پیوست و به تن عزیز خویش پیش کار برفت با غلامان. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
آهنی باشد چون چند شانۀ بهم پیوسته گرفتن گرد و موی زاید را از ظاهر بدن اسب و استر و غیره. قشو. فرجول. کبیجه. فرجون
لغت نامه دهخدا
(پُ / پُ تِ)
قوه به انجام رسانیدن کاری آغازکرده. پایداری در اتمام عملی، تکیه گاه. معتمد: و عزالدین حسین خرمیل که والی هراه بود و روی بازار و پشت کار ملک سلاطین. (جهانگشای جوینی).
- پشت کار داشتن،داشتن قوه ای که آدمی را به اتمام و انجام کاری دارد.
- پشت کاری را گرفتن، پیوسته به آن مشغول بودن. مستمراً به اندیشۀ آن بودن. دنبال کردن کاری را
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ غُ)
قارچ (در تداول عوام گناباد خراسان). نوعی از آن را بعربی فطر و انواع دیگر را، غرد، غراد، غراده، مغرود، غرده، غرد، غرده نامند و سماروغ و سماروخ نیز بدین معنی است
لغت نامه دهخدا
آن مقدار که یک پیل حمل تواند کرد باریک پیل پیلوار، بسیاربسیار: زبهرنام اگرشاه زاولی محمود به پیلوار بشاعرهمی شیانی داد کنون کجاست بیا گو بجود شاه نگر که جود او بصله گنج شایگانی داد. (معزی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیه دار
تصویر پیه دار
دارنده پیه باپیه 0، دارنده پیه بسیار بسیار پیه
فرهنگ لغت هوشیار
دارای پیچ با پیچ و خم تابدار: در بعضی بلاد درخت آن (یاسمین) عظیم میگردد و ساق سفید آن پیچدار
فرهنگ لغت هوشیار
آهنی مانند شانه که پشت اسب و استر و مانند آنرا خارند و پاکد کنند قشو فرجول کبیجه فرجون
فرهنگ لغت هوشیار
قوه بانجام رسانیدن کاری آغاز کرده پایداری در اتمام عملی، تکیه گاه معتمد
فرهنگ لغت هوشیار
دنباله دار. یا گندم و آرد پی دار. که ریع بسیار دارد صاحب ریع. یا گوشت پی دار. دارای قوت دارای پی و عصب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت کار
تصویر پشت کار
((پُ))
پایداری، همت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیل بار
تصویر پیل بار
پیلوار، آن مقدار که بر پشت پیل حمل شود
فرهنگ فارسی معین
پرپیچ، پیچاپیچ، پیچ درپیچ، خمناک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
درخت توت
فرهنگ گویش مازندرانی
بی شعور، عقب مانده ذهنی
فرهنگ گویش مازندرانی
بانگی که به واسطه ی آن شب پا، فرا رسیدن نیمه ی شب را به دیگر.، چاق پرمایه
فرهنگ گویش مازندرانی
بیگاری کار بی مزد و رایگان
فرهنگ گویش مازندرانی
سوراخ موش
فرهنگ گویش مازندرانی
پارچه و هر چیز کهنه و غیرقابل استفاده
فرهنگ گویش مازندرانی
آت و آشغال، کهنه
فرهنگ گویش مازندرانی
سواری که به ناچار و به خاطر وجود بار روی اسب بر گردنش نشیند
فرهنگ گویش مازندرانی
جلودار، کنده سنگین اجاقهای روستایی که نقش مضاعف نمودن.، نوعی سه شاخه ی افقی برای شکار خوک
فرهنگ گویش مازندرانی
اولین خرمن بعد از برداشت محصول
فرهنگ گویش مازندرانی
از ارتفاعات بخش یانه سر واقع در هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
درخت افرا، از مراتع نشتای حوزه ی شهر عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
از قله های البرز در بخش لنگای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
لباس های کهنه
فرهنگ گویش مازندرانی
درخت پوسیده
فرهنگ گویش مازندرانی